امروز در پاکت می نویسم:
این روزها به نظر هرچه می نویسم از آذر است! اتفاقات و روزمره ها بسیار است اما،
هیچ کدام انگار ارزشی به قامت ماهِ زیبای آسمانم را ندارند .
سنگ،کاغذ،قیچی! این بازی را به بهانه ی عاشقی کردن ساخته اند، صدایش را هم در نمی آورند!
قانون بازی ساده است .
وقتی می بازی دلبرت با خنده و ذوق، با کمی تردید، ضربه ی آسوده ای به صورتت می زند!
و آن لحظه که بُردی، بوسه ای روانه پیشانی اش میکنی .
خاطرات پارک لاله جین و آرامشِ سد شهناز آنقدر ناب است که فقط در حد "عنوان" ثبت می شود در این پاکت .
بنابراین نقطه! معتقدم راز را نباید فاش کرد . خصوصا دونفره هایش را .
کمی طفره بروم!
فردا حلول ماه شوال است و روز عیدِ فطر، اولین نوعید مادربزرگم، مبارکش باد .
تلخ و شیرین حدود دو ماه گذشت .
کمی نگران حوادثِ آخر خردادم . همان اضطرابِ معروف این ماه، که همه ی ما دچارش می شویم .
و کمی بی حوصله و کلافه . امان از درد گردن!
تمامش همین شد، قلمِ امروزم .
"امیرمحمدحسینی"
درباره این سایت